رفتم و باز آمدم
سلام دوستان عزیزم
برگشتم پس از مدتها دوری و بی خبری...اینقدر مشغول روزگار بودم که نفهمیدم چرا رفتم ..دنیای مجازی تلگرام واتس اپ و اینستا و... هست اما هیچ چیز جای وبلاگ نویسیرو نمیگیره
جونم براتون بگه که همچنان مشغول کارم با پستی بالاتر و البته سختتر .دخترک هم ارشدشو گرفت و داره پایان نامشو مینویسه .. دیگه از روزگار هم که باخبرید گل بود به سبزه نیز آراسته شده ولی من دیگه بی خیال شدم من همه تلاشمو که بکنم بتونم یه کم فرهنگ خودمو ببرم بالاتر کمتر دیگرانو قضاوت کنم حیواناتو اذیت نکنم و آشغال نریزم تو خیابون والا به خدا اینهمه دق و بغض چه فایده داشت جز انکه ثانیه هامو هدر داد
اینقدر ذوق بودن با شماهارو دارم و اینقدر حرف برای گفتن ولی خودمم متوجهم که نوشتن یادم رفته ولی کم کم راه میوفتم
شهرزادو دیدین؟قشنگ بود به نسبت سریالهای تلویزیون یعنی قابل قیاس هم نبود چی بودیم و چی شدیم
نمیدونم من خیلی از مد افتاده ام یا چی چون چند وقتیه به دستور دختر جان عضو اینستا شدم و شاخ در اوردم یعنی تو عمرم اینهمه فحش و توهین و حرفهای رکیک یه جا ندیده بودم من نمیفهمم مردم ایران چشون شده و چه مرضی دور از جون شما گرفتن مثلا خانمه عکس بچشو گذاشته یا همسرشو یکی نوشته چقد زشتین یکی نوشته شوهرت از تو سر تره و یکی دیگه یه حرف زشت .البته خیلی از اینستا خوشم نمیاد حالا مثلا که چی هی بیایی ژست بگیری عکستو بذاری اونم با این دیدگاه بد و وقیح بعضیا...من خیلی قدیمی شدم میدونم...
فدای شما....
این روزها که می گذرد٬ هر روز